تفالی به دیوان خواجه در ایام امتحانات…!
در اوهام خود مستغرق بودم که ناگاه بدیدم آموزشی خادم به درب عمارت مکتب خانه نزدیک گشته و اوراقی را به آبگینه های در آویخته…. و در اثرش جمعیتی که به آن اوراق حمله ور شدندی و یکدیگر را مجال ندادندی که از شدت تعجیل ٬حالشان وصف ناشدنیست…!
با کاوش از اطرافیان بفهمیدم که همین اوراق است٬ شماره نشستنگاه های ناهموار…. در آن آزمون های صعب و دشوار ….همانجا که هست قتلگه شاگردان بسیار …. بعد از کش و قوس بسیار و ناله های بی شمار به رقم نشستن خود واقف و به بسوی قتلگاه موعود رهسپار … آن دم که به درب مکتبخانه واصل شدم همی دیدم ….